×293×

ساخت وبلاگ

خوشبختی همون لحظه‌ایه که کنار عزیزانت چای و شیرینی می‌خوری، پایتخت می‌بینی و بدون دغدغه می‌خندی... می‌دونی زندگی بی‌مشکل نیست، ولی تو لحظه‌ای برای آرمیدن داری و این اوج خوشبختیه... امشب مجددا حس کردم که خوشبخت ترین انسان جهانم❤️

+آرزوی خوشبختی برای همه انسان‌های جهان ×293×...

ما را در سایت ×293× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylovemylife2 بازدید : 3 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:21

امروز آخرین واریزی سنوات رو از شرکت داشتم. خیلی حس خوبی بود برام. اس ام اس واریز یکی از زیباترین اتفاقات روی زمین برای بشره. فکر می‌کنم لبخند همین واریزیه که می‌تونه آدم رو سرکار نگه داره... بار دیگه، برای هزارمین بار از خودم پرسیدم: اگر هرماه همینقدر برام واریز بشه حاضرم برگردم؟

و مجددا جوابم "نه" بود!

×293×...
ما را در سایت ×293× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylovemylife2 بازدید : 3 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:21

امروز یه روز باورنی خفن و فوق العاده بود. با سمیر تصمیم گرفتیم بریم سینما. مست عشق رو دیدیم. نظر من روی خوب بودن موسیقیش بود و نظر سمیر روی فیلم برداری حرفه‌ای. اما فکر می‌کنم جفتمون روند داستان رو دوست نداشتیم. برای سینمای ایران و ترکیه به نظرم کار نسبتا خوبی محسوب می‌شد. نم بارون خیلی زیبایی می‌زد. من کت صورتیه رو پوشیده بودم با پیرهن سفیده. انگار روزایی که این کت رو می‌پوشم، قسمتم بارونه و انقلاب :))))کلی کلی کلی با هم راه رفتیم و با همه گربه های مسیر حرف زدیم و نازشون کردیم.بعد عضو جدانشدنی روح جفتمون -شیرکاکائو- خوردیم و از بارون لذت بردیم.موقع برگشت کلی دلم آروم بود و حال دلم خوب شده بود. توی ایستگاه تئاتر شهر، خیلی پررو دست سمیرو گرفتم و گفتم: فقط یه متروباز حرفه‌ای بلده که مسیر ورودی مترو از این ورهو در کمال تعجب اشتباه گفتم و مسیر اشتباهی رفتم. کلی سر این مسخرم کرد+از وقتی که توی رابطه ام، خیلی پخته تر شدم. انگار یه چیزی درونم آروم گرفته. یه چیزی که گاهی تو ادمای دورم می بینم ولی توی خودم، دیگه نه:»این چیز توی وجودم ربطی به رابطه نداره و با هر کسی یه جوری اروم می‌شه. برای من توی این مدل از رابطه بود. شاید برای یک نفر دیگه با انجام کار دیگه ای بیدار شه. اما توی این مدت، این بعد از وجودم رو به خوبی شناختم که "من آدم رابطه ام"!من مدت زیادی رو تنها بودم برای شناختن خودم و پیدا کردن خودم. اما این تایمی رو که توی رابطه سپری کردم، دستاورد بیشتری داشتم تا اون موقع... گاهی یک نسخه برای همه کار نمی کنه. البته که تنهایی برام چیزهای زیادی داشتاما این ویژگی که حتی نمی تونم توضیقش کنم یا اسمی براش بذارم که به شدت به گرگ درونم مرتبطهفقط و فقط با بودن کنار یک "همدل" ابراز می‌شه... ×293×...ادامه مطلب
ما را در سایت ×293× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylovemylife2 بازدید : 4 تاريخ : سه شنبه 18 ارديبهشت 1403 ساعت: 13:21

درباره من ×من پیامبر لبخندم و رسالتم شادیه×دنیایی از نوشته های پی در پی ام!!!+کامنت ها تایید نمیشن چون که برای منن :) تلگرام اینستاگرام توییتر فیسبوک ×293×...ادامه مطلب
ما را در سایت ×293× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylovemylife2 بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1403 ساعت: 18:50

امروز اولین روز از دوره‌ای بود که مجددا مدیتیشن و باز کردن چاکراهامو آغاز کردم.برای روز اولین، خیلی سیاه و عصبی بودم. امیدوارم به مرور آروم و آروم تر بشم...این هفته برنامه ریخته بودم که برم اصفهان، برای انجام یک سری کارای مدرک و ...بعد زنگ زدم و دیدم خوابگاه مهمان نمی‌دن بهم و خب حقیقتا ناراحت شدم.برای از بین رفتن ناراحتیم، چسب زخم دایناسوری صورتی زدم به مچ دستم و واقعا آرومم کردD:امروز اولین روز از دوره‌ای بود که مجددا مدیتیشن و باز کردن چاکراهامو آغاز کردم.برای روز اول، خیلی سیاه و عصبی بودم. امیدوارم به مرور آروم و آروم تر بشم...کلی دلیل برای تنفر هست اطرافم....از بازگشت ون های گشت و وضعیت نا به سامان کشور بگیر تا نگاه ساده یک انسان بی غرض...اما زمانی قوی هستم که بتونم برم جلو، بدون حتی غر زدن، قضاوت کردن یا کامنت منفی دادن. امیدوارم تنفر درونم خیلی آروم بخوابه، و به جاش آرامشم بیاد بالاو از تمام عوامل بدی ها دور دور دور باشم... عین یه باد که می آد و می ره و دستخوش هیچ کثیفی نمیشه...+اخیرا یک مفهوم تعریف کردم برای شب هام به نام خواب غنی. به اینصورته که وقتی توی برنامم می نویسم امشب غنی بخواب، یعنی سرتو با آرامش بذار روی بالش، گوشی رو از خودت دور کن، مغزتو خالی کن؛ ریسه ها و ماهتو روشن کن، و با آرامش بخواب.....+آرزوم آرامش همیشگی هست... ×293×...ادامه مطلب
ما را در سایت ×293× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylovemylife2 بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1403 ساعت: 18:50

آرزو می‌کنم که بتونم یک پلی‌گان دور خونه و خونواده‌ و آدمای مهم زندگیم بکشم، کنترل ایکس کنم و توی یک چمنزار سرسبز به دور از هرگونه تاریکی، پلیدی، جنگ، خباثت، دین، جدایی و ترس کنترل وی کنم.

×293×...
ما را در سایت ×293× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylovemylife2 بازدید : 7 تاريخ : دوشنبه 27 فروردين 1403 ساعت: 18:50

از آخرین باری که پی ام اس بدون درد رو تجربه کردم، 5 سال می‌گذره...این نویدی از بازگشت آرامش دوباره به وجود منه.بعد هنری وجودم داره برمیگره به آغوشم. مجددا میلم به ساخت ماکت های کوچیک جواهرسازی برگشته... دوست دارم با سیم و دم باریک بازی کنم، دریم کچر ببافم و دستسازه خلق کنم...اون ریسرچر درونم که 8 ساعت پشت لپتاپ مینشست و تلاش می‌کرد بفهمه فرآیند ignition برای چی توی پلاسما رخ میده، الان نزدیک به ده روزه که خوابه....میدونم دوباره باید بیدارش کنم تا ارشدم رو تموم کنم، اما، حالا که عیده، حالا که جسمم بدون درده و روجم میخواد نفس بکشه، بذار هنر رو به خودم هدیه بدم!!! ×293×...ادامه مطلب
ما را در سایت ×293× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylovemylife2 بازدید : 12 تاريخ : يکشنبه 12 فروردين 1403 ساعت: 14:07

دیشب دومین مهمونی عید ام رو گذروندم. خونه پسرعموی بابام بودیم. ساختمون خونشون خیلی قشنگه. یه خونه ویلایی دو طبقه با زیر زمین، و دو تا راه ورودی. خونه‌شون حیاط بزرگی داره و دم در ورودی اصلی، یه طاق بلند گچکاری شده... بنظرم اگر آدمی دنبال زیبایی های بصریه، زندگی کردن توی یه خونه که با هنر دست ساخته شده، روش فکر شده، و نقش و نگارا و کنده کارای خفن داره، و ستوناش تراش کاریای زیبا داره، خیلی می تونه زیبا باشه!!! بنای این خونه یادم آورد که باید یکم بیشتر به رویاهام فکر کنم. +شب های عیدم به دیدن گات می‌گذره. صبح ها یکم روی نوبیتکس کار می‌کنم و کتابی که شروع کردم (اولین کتاب 1403) ، همه ماجراهای ریچارد فاینمن هست که ساناز بهم داده. این کتاب تلفیق دو تا کتاب "حتما شوخی می کنید آقای فاینمن" و "چه اهمیتی می‌دهی دیگران چه فکری می‌کنند" هست. وقتی که این کتاب رو می خونم، متوجه می‌شم که با انتخاب پلاسما برای ارشدم، تقریبا دوسال از زندگیمو حروم کردم. نمی دونم از خستگی کارمه یا عدم علاقه چندانم به رشتم، ولی حس می کنم از فیزیک زده شدم. دختری که با تمام وجودش دوست داشت از همه چیزای فیزیکی سر رد بیاره، الان در برابر شگفتی هاش فقط و فقط استرس می گیره. فکر می کنم ریشه اش، استرس پایان نامه و پروژه های شرکت هست. وقتی که برای خودت میخونی، لذت می بری. ولی وقتی یکی ازت انتظار یه نتیجه حقیقی داره مادامی که تو اونقدر به این قضیه وارد نیستی، تمام لذت قصه رو می‌شوره می‌بره. ما علایقمون رو جدی نمی گیریم، میگیم خب دوساله دیگه، چیزی نمی شه که اگر برم سراغ یه چیز غیر مورد علاقه ام... ولی دیدی لعیا خانم چیزی شد؟ تمام حست به فیزیک ( حداقل تو این برهه) از بین رفته!!! فکر می کنم این وظیفته که تا یه مدت فقط و فقط ×293×...ادامه مطلب
ما را در سایت ×293× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylovemylife2 بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 12 فروردين 1403 ساعت: 14:07

درباره من ×من پیامبر لبخندم و رسالتم شادیه×دنیایی از نوشته های پی در پی ام!!!+کامنت ها تایید نمیشن چون که برای منن :) تلگرام اینستاگرام توییتر فیسبوک ×293×...ادامه مطلب
ما را در سایت ×293× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylovemylife2 بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 12 فروردين 1403 ساعت: 14:07

امروز سرکار، همکار جدیدمون یه بی احترامی بزرگی بهم کرد. من این طرف اوپن بودم، سمت اشپزخونه، و ایشون از اون طرف اوپن، پرسید سطل آشغال اونطرفه؟ من گفتم بله. جعبه پیتزاشو بدون هیچ حرفی داد بهم تا من بندازمش آشغالی چون اون طرف اوپن بودم!!!! من ماتم برد و حقیقتا زباله شو چپوند تو دست من و رفت!!! دارم راجع به یه فرد 37 36 ساله، دکترای فیزیک پلاسما، همسر یک خانم صحبت میکنم!!!! من واقعا اون لحظه از حجم تعجب ماتم برد و هیچ چیزی نتونستم بگم. اما بنظرم باید دفعه بعدی که دیدمش، کاملا واضح و بدون خجالت این حرکت رو به روش بیارم تا ازم عذرخواهی کنه... اونی که باید ناراحت باشه من نیستم، بلکه اونه که حرکت زشتی انجام داده...این روزا خیلی رو رفتارای ادما حساس شدم. به همه احترام میذارم و هر کسی بهم بی احترامی کنه، ازش دوری میکنم. شده در حد یه پیام جواب ندادن باشه یا همچین کاری که همکار بیشعورم کرد... بنظرم ما ادما خیلی شکننده ایم. خیلی باید مراقب هم باشیم، مراقب رفتارامون... شاید خود من هم ناخواسته کسی رو اذیت کنم، اما دوست دارم تمرین کنم تا در برابر این اذیت ها، به جای تحمل (کاری که تا الان میکردم و اسمشو میذاشتم مهربونی و از خود گذشتگی)، دوری کنم! اینجوری میتونم روابط سالم تری داشته باشم، و با آدم های حسابی تر در ارتباط باشم.... ×293×...ادامه مطلب
ما را در سایت ×293× دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylovemylife2 بازدید : 31 تاريخ : سه شنبه 1 اسفند 1402 ساعت: 13:44